انفرادی و زندان؛ هزینه فعالیت صنفی

انفرادی و زندان؛ هزینه فعالیت صنفی

moalem mozhgan bagheri

مژگان باقری، معلم و فعال صنفی فارس

۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ را باید نقطه عطفی در تاریخ جنبش مطالبه گری معلمان ایران و بخصوص فارس به شمار آورد. روزی که قانونمندترین و مسالمت آمیزترین تجمع فرهنگیان از سوی حاکمیت سرکوب شد و افرادی بازداشت شدند که قانون، سرلوحه اعمال و گفتارشان بود. کسانی که حضور مستمر و مسالمت آمیز معلمان را در خیابان نشانه ای از پویایی جامعه و در عین حال نشانه سعه ی صدر حاکمیتی می دانستند که به قدرت خود ایمان دارد و با حضور معلمان احساس خطر نمی کند. شخصا به عنوان یک فعال صنفی هرگز گمان نمی کردم که تشکل های فرهنگی صرفا به دلیل حضور خیابانی و مطالبه گری صنفی بتوانند و یا اساسا بخواهند که امنیت ملی کشور را به خطر بیندازند و حتی در بدبینانه ترین محاسبات خود نیز جایی برای یک بازداشت دوماهه باز نکرده بودم. بنابراین وقتی در حالِ پارک ماشین توسط پنج نفر محاصره و به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی” بازداشت شدم بیشتر از آنکه بترسم خنده ام گرفته بود و فکر می کردم سوء تفاهمی پیش آمده و مانند دفعات قبل که چندین نفر از همکاران تحت نظر قرار می گرفتند تا چند ساعت دیگر آزاد می شوم.

اما ظاهرا محاسبات من اشتباه بود و آن چند ساعت تبدیل به پنجاه و چهار روز شد. ۵۴ روزی که ۳۲ روزش در انفرادی گذشت و من در تمام این مدت به مفهوم امنیت ملی فکر می کردم و اینکه چگونه معلمی که هیچگاه پا را از دایره قانون فراتر نگذاشته، خطری برای امنیت ملی محسوب می شود. و اساسا این چه امنیتی است که نه تنها معلم و کارگر و دانشجو بلکه مردم عادی کوچه و بازار و حتی دانش آموزان دبیرستانی هم می توانند آن را به خطر بیندازند؟! وقتی هر شهروندی که در هر مقطعی مطالبه ای صنفی، سیاسی یا اقتصادی داشته باشد به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت می شود پس می توان نتیجه گرفت یا امنیت ملی خیلی سست و لرزان شده و نیروهای امنیتی نتوانسته اند از آن به خوبی محافظت کنند و یا امنیت ملی دستاویزی است برای سرکوب حقوق قانونی شهروندان.

درباره این دو ماه سخن بسیار است. شاید در آینده ای نه چندان دور، تمام آنچه را که دیده ام و به خاطرم مانده به روی کاغذ بیاورم؛ چرا که به هر حال این اتفاقات گوشه ای از تاریخ این سرزمین است و می بایست برای آیندگان مکتوب شود. ضمن آنکه فقط نوشتن می تواند آن کابوس دو ماهه را از ذهن و روحم پاک کند.

اما قبل از آن باید بگویم که تجربه انفرادی و بخصوص زندان عادل آباد برای من به عنوان یک معلم و یک دانش آموخته جامعه شناسی تجربه ای دردناک و در عین حال بسیار آموزنده بود. گویی از این جهان به جهانی دیگر پرتاب شده بودم. جهانی پر از معتاد، دزد، قاتل، قاچاقچی مواد مخدر که هر کدام دنیایی داشتند و داستانی منحصر به فرد. و من مانند وصله ای ناجور در بین آنان می چرخیدم و چون کودکی معصوم داستانشان را باور می کردم. اما بلافاصله توسط یکی از همانها که دلش برایم سوخته بود مورد خطاب قرار می گرفتم که هیچ کدام از این قصه ها را باور نکن. اینجا جز خودت هیچ کس بی گناه نیست. اما واقعیت این بود که جز تعدادی بسیار معدود، بقیه، قربانی نظام ناکارآمد اجتماعی و فرهنگی و قوانین سرتاسر ایراد و نقص مسائل مالی شده بودند.

در انفرادی فهمیدم که جمله “ما زندانها را تبدیل به دانشگاه می کنیم” را باید با طلا نوشت. گاهی اوقات وقتی صبحها مسئول بازداشتگاه برای سرکشی می آمد کنار سلول من می ایستاد و در مورد اینکه فرزندش را به چه مدرسه ای بفرستد یا چه بازیهای فکری برایش بخرد و دیگر مسائل مربوط به روانشناسی کودک با من مشورت می کرد! انصافا در کدام کشور جهان، متهم از پشت میله های سلول به زندانبان مشاوره می دهد؟

پس از گذشت یک سال از آن واقعه تاریخی هنوز پرونده های ما باز است و من برخلاف گذشته نسبت به سرانجام این پرونده خوشبین نیستم. ممکن است از کلاس درس دوباره به عادل آباد برگردم اما به آینده مطالبات صنفی خوشبینم و امیدوار و به همکارانم توصیه می کنم به این چندرغاز صدقه ای که به عنوان رتبه بندی به آنها داده شده دلخوش نشوند. برای به ثمر نشستن رتبه بندی، فعالین زیادی رنج انفرادی و زندان را تحمل کرده اند و خانواده های زیادی برای عزیزانشان اشک ریخته اند.

به معلمان توصیه می کنم هر روز یک صفحه کاغذ را با این جمله پر کنند: “تجمع، حق مسلم و قانونی ماست” تا ملکه ذهنشان شود. چون تا خودشان باور نکنند هیچ نیروی امنیتی باور نمی کند.

 ما برای رسیدن به خواسته هایمان به هیچ راهی جز فعالیت صنفی اعتقاد نداریم. آنها که تجمعات معلمان را از کف خیابان جمع کردند در کمتر از چهار ماه بعد با جوانان خشمگینی روبرو شدند که هیچ نسخه ای جز براندازی در دست نداشتند. ما راه خود را انتخاب کرده ایم، حاکمیت هم ناچار است انتخاب کند.

Related posts