نگاهی به جنبش جاری مردم ایران – کمیته انقلابی گیلان
مطرح شدن شعارهایی مرتبط با مشکلات معیشتی مردم و مسائل مربوط به کار و اشتغال آنان (مسئله نان و کار) در کنار خواست ها و شعارهای آزادی خواهانه و ضد دیکتاتوری، به سهم خود جان تازه ای به جنبش اعتراضی کنونی بخشیده و بخش های هر چه وسیعتری از مردم کارگر و زحمتکش را وارد این جنبش می نماید و دامنه آن را گسترش می دهد
وارد نهمین هفته از جنبش اعتراضی و سراسری مردم ایران شده ایم. جنبشی که ریشه در اعماق جامعه داشته و نتیجه سال ها ستم، استبداد و استثمار طبقاتی حکومت، علیه مردم محروم و ستمدیده جامعه بوده است.
واقعیت این است که چهل و چند سال حاکمیت جمهوری اسلامی برای مردم ایران چیزی جز فقر و فلاکت، تورم و گرانی روزافزون، بیکاری و بی حقوقی، خشونت و سرکوب، و تحقیر و تهدید بازداشت و زندان در بر نداشته است.رژیم جهل و خرافه جمهوری اسلامی در طول این چهل و چند سال، اکثریت قریب به اتفاق مردم کارگر و زحتمکش را اعم از زن و مرد و پیر و جوان، از لوث وجود منحوس و نکبت بار خویش بی بهره نگذاشته و درد و رنج فراوانی را به لحاظ اقتصادی و معیشتی نصیب آنان کرده است. تا آن جا که امروزه به جرئت می توان گفت که جز دارودسته ای از عوامل و سرسپردگان حکومت، کم تر کسی را می توان یافت که ستمی از این رژیم نصیب نبرده باشد.
جمهوری ستم و استثمار اسلامی در تمامی این سال ها دستمزدهای به مراتب زیر خط فقر را به بخش های مختلف طبقه کارگر، اعم از شاغل و بازنشسته و معلم و پرستار تحمیل نموده و فشارهای بغایت سخت و طاقت فرسایی را در محیط های کار و زندگی کارگران، برسرشان آوار کرده است. این رژیم همچنین به دلیل بهره کشی هرچه بیش تر از کارگران و پایین نگهداشتن نرخ دستمزدها، زنان و حتا کودکان را با مزدی به مراتب کم تر از مردان در مراکز کار و کارخانه ها به خدمت گرفته و با ایجاد زمینه مناسب برای ورود شرکت های پیمانکاری و واسطه ای به مراکز کار و رواج قراددادهای موقت و سفید امضا در این مراکز، رنج و ستم مضاعفی را به کارگران و خانواده های آنان تحمیل نموده است. این حکومت با مخالفت جهت ایجاد تشکل های مستقل کارگری و حق اعتراض و اعتصاب، همواره در مقابل کارگران قدعلم کرده و تا آن جا که ممکن بود برای کارگران در رسیدن به حقوق و خواست های بحقشان سد و مانع ایجاد کرده است.
حاکمیت واپسگرا و ضدزن جمهوری اسلامی از همان آغاز، به منظور اثبات سلطه و اقتدار مردسالارانه خویش در سطح جامعه و انقیاد هرچه بیش تر زنان، همه تلاش و کوشش خود را بکار برد تا زنان را به عنوان نیمی از آحاد جامعه به “جنس دوم” و “ناموس مردان” تقلیل داده، به نشستن در “پستوی خانه” ترغیب نماید. این رژیم از اولین روزهای حاکمیت ننگین خود با توسل به اوباش و چماقداران ” حزب اللهی” و شعارهای ارتجاعی و پوسیده ای چون ” یا روسری / یا توسری” به زنان فشار وارد آورده، آنان را مجبور کند تا حجاب بر سر کنند و از بسیاری از حقوق و امتیازات خویش همچون حق پوشش، حق حاکمیت بر بدن خود، حق حضانت فرزندان، حق برخورداری از دیه و ارث برابر با مردان، حق مسافرت به خارج از کشور و سایر حقوق اجتماعی محروم بمانند. رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی تا توانست بر ملیت های مختلف همچون آذری ها، کردها، بلوچ ها، عرب ها و سایر ملت ها و اقوام فشار آورد و از همه توان خود استفاده نمود تا با کمک عوامل سرسپرده و قلم به مزد و توسل به نظریه های نخ نما و رنگ باخته ای چون “وجود امنیت در کشور”، “خطر سوریه ای شدن ایران” و تهمت “تجزیه ای طلبی” به مردم شریف برخی مناطق کشور، آن ها را از رودررویی و مبارزه با حاکمیت دروغ و نیرنگ جمهوری اسلامی بازدارد و به سکوت و تمکین در برابر حکومت وادار نماید.
حاکمیت ضدمردمی جمهوری اسلامی با پولی کردن مدارس و دانشگاه ها، ضمن محروم کردن بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان از آموزش و تحصیل، فشار مضاعفی را به لحاظ تامین مخارج تحصیلی فرزندان بر دوش خانواده گذاشت و زندگی را برای این خانواده ها سخت و سخت تر کرد.
این حکومت همچنین با بی توجهی نسبت به کار و اشتغال جوانان و گسترش بیکاری در بین آنان و تحمیل انواع فشارها و تضییقات، شادی و نشاط را برای ادامه معمول و متعارف زندگی از این قشر پویا و پرتحرک در جامعه گرفت و بسیاری از آنان را در اوج شور و شوق جوانی از حقوق اولیه و مسلم شان محروم کرد و در موارد بسیاری به مهاجرت از کشور مجبور نمود. جوانان این مرز و بوم در طول سال های سیاه حاکمیت جمهوری اسلامی، حتی در زندگی شخصی خود، همواره تحت فشار و کنترل حاکمیت قرار داشته و از جوانی و شادابی محروم بوده اند.
حکومت غارتگر جمهوری اسلامی همچنین با بی دانشی و حماقتی که مشخصه دولت مردان و به اصطلاح کارشناسان این نظام دینی و خرافی است و همزمان، زمینه سازی برای تغییر کاربری، جهت غارت منابع و دارایی ها، بسیاری از رودخانه ها، تالاب ها، قنات ها و… را خشکاند و روستائیان را برای استفاده از آب آن ها جهت تولید محصولات کشاورزی و گذران زندگی، به روز سیاه نشاند.
این رژیم کسبه و پیشه وران جزء را به فرودستی کشاند؛ محیط زیست و هرآنچه را که به آن مربوط است به سوی انهدام و نابودی کامل سوق داد؛ اختناق و سانسور را در همه جا و همه عرصه ها حاکم کرد، به شعرا و نویسندگان، فعالان عرصه تئاتر، سینما و موسیقی و… فشار آورد و از ادامه فعالیت ها بازداشت و تعدادی را نیز دستگیر و به زندان افکند. این رژیم حتی جامعه پزشکی و وکلای دادگستری را از استبداد و سرکوب لجام گسیخته خویش بی نصیب نگذاشت و از حق کار و وکالت محروم نمود.
فیلترینگ گسترده و محدودیت روز افزون پهنای باند اینترنت موجب از میان رفتن کسب و کارهای اینترنتی شده و ارتباطات اجتماعی را که امروزه بخش زیادی از آن وابسته به فضای مجازی است دچار اختلال نموده است.
این شرایط سخت و غیرقابل تحمل باید از جایی تَرَک می خورد و درهم می شکست. باید به شکل همه جانبه و یکپارچه ای با آن برخورد می شد و آن را همراه با ایادی تحکیم و حفظ چنین مناسبات ظالمانه ای به زیر سئوال می کشید. اعتراضات سال های گذشته، هرکدام بخشهایی از مردم معترض را به میدان مبارزه با حکومت کشاند. باید همه مردم، همه آنان که غم نان و آزادی داشتند به صحنه می آمدند و به اعتراضات می پیوستند، تا پشت این رژیم را به معنای واقعی بلرزاند.
مرگ مظلومانه ژینا (مهسا) امینی به دست عوامل سرکوب رژیم این وظیفه را برعهده گرفت و به نوبه خود به جرقه ای تبدیل شد که آتش خشم تودهای میلیونی مردم را برافروخت و اکثریت قریب به اتفاق مردم را در اقصی نقاط کشور و بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ به خیابان ها آورد و به صحنه رودررویی و مبارزه با حکومت کشاند. اقشار مختلف مردم که شبانه روز با مشکلات اقتصادی و معیشتی دست به گریبان بودند و همواره در معرض انواع بی حقوقی و سرکوب قرار داشتند برای تغییر شرایط و رودررویی با حکومت به خیابان ها آمدند و مرگ دیکتاتور و نابودی جمهوری اسلامی را با صدای رسا فریاد زدند. تودهای محروم و استثمار شده مردم که پی برده اند عامل تمامی تبعیض ها، نابرابری ها و بی حقی شان در نظام طبقاتی سرمایه داری و حاکمیت ضدمردمی جمهوری اسلامی نهفته است، تنها راه برون رفت از محرومیت ها و ناکامی های خود را در از میان برداشتن این حکومت فاسد و سرکوبگر دانسته و یکپارچه و متحد در شهرها و استان های سرتاسر ایران همچون تهران، آذربایجان، کردستان، سیستان و بلوچستان، مازندران، خراسان، استان مرکزی، گیلان، همدان و دیگر نقاط کشور به پا خاستند و درد مشترک را فریاد زدند. آنان در اقدامی بغایت تحسین برانگیز و انسانی، اتحاد و همبستگی میان زنان و مردان و ملیت های مختلف را در سرتاسر ایران به نمایش گذاشتند و آن را در خواست ها و شعارهای خویش نشان دادند. چنین همدلی و اتحادی به نوبه ی خود جلوه ای امیدوار کننده و غرورآفرین پیش روی جنبش مردمی ایران گشود و ضمن کور کردن چشم دشمنان این مردم و تمامی یاوه گویان، همه آحاد جامعه را به وجد و ستایش نسبت به این اقدام وحدت طلبانه و تحسین برانگیز واداشت. این جنبش همچنین با طرح مطالبات و سردادن شعارهایش آشکارا نشان داد که دیگر زیر بار سلطه و حاکمیت هیچ دیکتاتور فریبکار و دغلبازی نخواهد رفت.
واقعیت این است که جنبش مردمی و انقلابی ایران با تمام فراز و فرودها و افت و خیزهایش و با وجود هزینه های سنگینی که تا به امروز پرداخت کرده است همچنان به پیش می رود و درصدد است تا تکلیف خود را با این حاکمیت هار و سرکوبگر یکسره نماید. این که چنین روندی چقدر طول خواهد کشید مشخص نیست. اما می توان گفت که کاروان به راه افتاده سرباز ایستادن ندارد. نکته مهمی که در این جا باید بدان اشاره نمود این است که در کنار همه شجاعت ها و جانفشانی هایی که زنان و مردان و به ویژه جوانان از خود بروز داده و می دهند، تکلیف این جنبش صرفاً در خیابان روشن نخواهد شد و بدون پیوستن صفوف متحد و متشکل کارگران و به ویژه دست زدن به اعتصابات کارگری کاروان انقلاب به مقصد نهای نخواهد رسید. ضمن این که مطرح شدن شعارهایی مرتبط با مشکلات معیشتی مردم و مسائل مربوط به کار و اشتغال آنان (مسئله نان و کار) در کنار خواست ها و شعارهای آزادی خواهانه و ضد دیکتاتوری، به سهم خود جان تازه ای به جنبش اعتراضی کنونی بخشیده و بخش های هر چه وسیع تری از مردم کارگر و زحمتکش را وارد این جنبش می نماید و دامنه آن را گسترش می دهد.
• زنده باد جنبش انقلابی مردم ایران.
• هرچه پرتوان تر باد احاد و همبستگی میان زنان و مردان زحمتکش و ملت های تحت ستم و استثمار، در سرتاسر ایران.
کمیته انقلابی گیلان
چهارشنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۱