یادداشت روژمان – امپریالیسم و انقلاب مردم (بخش دوم و پایانی)
امپریالیسم در دوران حکومت پهلوی ارباب دولت بورژوایی شاه و حامی اصلی آن بود. بعد از کودتای آمریکایی – انگلیسی ٢٨ مرداد ١٣٣٢ شمسی علیه دولت مصدق دولت آمریکا یک قرارداد غارتگرانه به نام کنسرسیوم بین المللی نفتی را به امضای شاه رساند. این کنسرسیوم که شرکتهای آمریکایی در آن نقش اصلی را داشتند یک پایگاه اقتصادی قوی برای نفوذ امپریالیسم آمریکا در عرصه های گوناگون سیاسی، امنیتی (ساواک)، آموزشی، رسانه ای و بویژه ارتش را فراهم کرد. نفوذ امپریالیسم آمریکا تحت رهبری دربار پهلوی رژف و رو به تعمیق بود. شاه و دربارش گرچه درآمد حاصل از صدور نفت، بعد از سهم بری خود، را به همراه امکانات طبیعی و بعضا کان ها و معادن غیر نفتی را در اختیار بورژوازی گذاشت، اما هرگر پایگاه محکمی در بین آنها پیدا نکرد. فقدان پایگاه طبقاتی حکومت پهلوی و شخص شاه را ناچار کرد برای بقای سلطنت هرچه بیشتر به دامن امپریالیسم آمریکا بلغزد. به همین جهت وقتی انقلاب سال ١٣٥٧ خورشیدی منافع آن امپریالیسم را به خطر انداخت بلافاصله حمایتش را از سلطنت پهلوی قطع و از جریان اسلامی در مقابل نیروهای کمونیست و چپ پشتیبان اجتماعی و متشکل دفاع کرد.
نیروهای چپ و کمونیست اجتماعا نیرومند، اما قسمت متشکل آن ضعیف بود. بخش اخیر در آن دوران عمدتا سه نیرو بودند: طرفداران شوروی سابق نظیر حزب توده و جمعی که بعدا به اکثریت مشهور شدند؛ طرفداران چین دوره مائو و کمونیست های مستقل و رادیکال که در برابر هر دو نیروی قبلی موضع اصولی داشتند. چپ و کمونیست ها، چه بخش اجتماعی و چه بخش متشکل، که ضد امپریالیسم آمریکا به حساب می آمدند، به طور پراکنده و محروم از بدیلِ اجتماعا مقبول فعالیت می کردند. طبقه کارگر نیز با اینکه با اعتصابات اقتصادی کمر حکومت پهلوی را شکست، اما اکثرا نسبت به جریان اسلامی دچار توهم بود. به همین جهت این نیرو بدون بدیل و آمادگی پا به دوران حاکمیت جدید اسلامی گذاشت. رژیم جدید که برای نجات سرمایه داری و دولت آن آمده بود ضربات مهلکی به هر دو جریان اجتماعی و متشکلِ چپ و کمونیست زد که بعضا کارگر بودند.
اکنون دولت آمریکای بحران زده با هژمونی از دست رفته اش اصلا صاحب نفوذی سازمان یافته در دم و دستگاه هیئت حاکمه نیست. نفوذش اساسا اجتماعی و سیاسی است. چپ اجتماعی از زیر بار ضربات جمهوری کمر راست کرده و دارای چنان نفوذی است که به انقلاب کنونی جوهری چپ بخشیده است. چپ متشکل همچنان پراکنده مانده و تنها بخشی از آن دارای پایگاه اجتماعی می باشد. کارگران به نسبت ٤٣ سال پیش آگاه تر، شهری تر و در برابر سرمایه و سرمایه داران دارای موضعی رادیکال هستند. اسلام سیاسی در میانشان به شدت ضعیف شده است. این طبقه از تشکلات سیاسی و طبقاتی و رهبری حزبی و جمعی در سطح سراسری محروم است. اما تشکل های محلی و رهبری محلی ضد سرمایه و ضد مذهبی قابل رشدی دارد.
در کشاکشی طبقاتی که تعمیق شده امکان رشد تقویت جنبش کمونیستی متشکل به اتکا به نیروهای کارگری و کمونیستی در داخل جامعه و در سطحی بین المللی و به طرزی گسترده وجود دارد. اینها همه در جامعه و حاکمیتِ بعد از جمهوری اسلامی در مبارزه طبقاتی خاد شده شرکت کرده و نقش خود را بازی خواهند کرد. ما غفلت نمی کنیم که امپریالیست ها و در راس آنها امپریالیسم آمریکا علیرغم بحران زدگی و ضعیف شدن نقششان در ایران همچنان از قدرت نفوذ و دخالتگری قابل توجهی برخوردارند.