یادداشت روژمان – بدیل ها و کشمکش ها (بخش اول)
انقلاب 1401 بر عکس انقلاب 57 با بدیل متولد شد. بدیل انقلابیون در شعار “زن، زندگی، آزادی” خلاصه گردید. این شعار هم سلبی و هماثباتی است. جنبه سلبی آن در گام نخست با شعارهای توده گیر و سراسری “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر جمهوری اسلامی” روشنتر گردید. اما شعارهای کمتر توده گیر نیز مطرح شده اند نظیر “مرگ بر ستمگر + نه شاه میخوایم، نه رهبر”، “نه شاه میخوایم، نه ملا +حکومت بدست شورا” و “نان، کار، آزادی، خکومت شورائی” که به طرزی عیان تر حکومت مورد نظر کارگران و زحمتکشان بعد از جمهوری اسلامی را بیان کرده اند. اخیرا منشوری هم تحت نام و تایید 20 تشکل کارگری (9 سازمان) و چند تشکل دانشجوئی، زنان و دانش آموزی منتشر شده است. اینکه این منشور را کی نوشته و امضا کننده ها چه جایگاه اجتماعی، نیرو و توانی دارند نیاز به بحث و تحقیق دارد. اما می توان گفت که مطالبات مطرح شده، که قرار است تکمیل شود، مورد قبول نیروهای انقلابی و همه زنان و کارگران و داتشجویان و دانش آگاه می باشد. این مطالبات در برنامه همه سوسیالیست ها آمده و باید به مطالبات و شعور عمومی تبدیل شود.
گذشته از بدیل نیرومند یاد شده که همگی ضد سرمایه، استثمار و هر نوع ستمگری است دست راستی ها هم تلاش هائی برای بدیل سازی و رهبر تراشی کرده اند. سلطنت طلبان، مجاهدین و میرحسین موسوی در این میان شاخص هستند. دو نیروی نخست عمدتا متکی بر رسانه های خط رسمی و میلیون ها دلار انباشته شده و نیازمند حمایت جدی امپریالیسم آمریکا هستند. این دو نیرو نفوذ اجتماعی چندانی ندارند که ایجاد نگرانی کنند. چرا؟ چون 1- از طریق رسانه نمی توان بدیل و رهبر تراشید. 2- از طریق خریدن چند ده و حتی چند صد عضو گنگره آمریکا با دلارهای باد آورده نمی توان رئیس جمهور پوشالی به مردم آگاه و معترض ایرانی تحمیل کرد. 3- امپریالیست های انگلیسی و آمریکائی که تاریخا جنایتکارانه ترین تاثیر را بر سرنوشت زنان و مردان کارگر و آزادیخواهان ایران داشته اند در حال حاضر تا گلو در بحران سیاسی و اقتصادی ساختاری فرو رفته اند و نمی توانند نقشی مشابه سال 57 در ایران بازی کنند. نقش ویرانگر، فاجعه آفرین و منتهی به شکست آنها را در افغانستان، عراق سوریه و لیبی دیده و تجربه کرده ایم.
اما موسوی و مواضع او برای چپ ها، انقلابیون و توده های کارگر و زحمتکش می تواند خطر آفرین باشد. به چه معنا؟ امپریالیسم آمریکا، علیرغم نقاط ضعیف مذکور، هنوز توان نقش آفرینی معینی دارد. این نقش با اوجگیری انقلاب ضعیف تر و با فروکش آن قوی تر خواهد شد. این نیروی ضد کارگری خواهان حفظ جمهوری اسلامی موجود، به عنوان سد ارتجاع و ضد کمونیست به شرطی است که در مورد مسئله هسته ای، موشکی، به خطر انداختن منافع دولت آمریکا، عربستان، شیخ نشین های خلیج و دولت نژادپرست اسرائیل دست بردارد در یک کلام استراتژی رو به شرق (چین و روسیه) را رها کرده با استراتژی آمریکا در خاورمیانه هماهنگ گردد. به اصطلاح حمایت های دولت آمریکا و موئتلفین آن از زاویه حقوق بشر (خالی از محتوا و فریبکارانه) از انقلاب ایران اهرم فشاری است در جهت رام کردن هسته اصلی قدرت در رژیم هم جهت با سیاست یاد شده. به نظر می رسد که ضربات انقلاب 1401 هسته اصلی قدرت را به فکر واداشته و ممکن است تن به خواست های دولت آمریکا بدهد. اگر این امر صورت نگیرد آنوقت طرح موسوی میتواند ناراضیان داخل ارگان های قدرت نظیر سپاه، ارتش، روحانیان، بازاریان دانه درشت و سایر سرمایه داران را جلب کند. دولت آمریکا در برابر انقلابیون می تواند این را بدیلی مفیدی یافته و از آن حمایت جدی کند.
ادامه دارد