بُزمان را سر ببُریم… (پیرامون توافق امنیتی رژیم و عراق)
زانا سعیدزاده
این نوشتهی کوتاه نه تحلیلی سیاسی است بر رخدادی در حال وقوع و نه نقدی است بر عملکرد جریانی خاص! بلکه تنها هدف از نگارش آن، گوشزد این مسئله است که مبارزه برای رهایی از بین نخواهد رفت، بلکه از شیوهای به شیوهای دیگر تبدیل میشود. این همان اشتباه بزرگ رژیم جمهوری اسلامی است. رژیمی که به خیال خام خود با به انحراف کشاندن افکار عمومی به سمت احزاب کردستانی ساکن در کردستان عراق و اخبار و حواشی پیرامون آنان، مجالی برای خاموش کردن آتشهای زیر خاکستر در داخل ایران خواهد یافت. مجالی برای فرار از سوختن و تلاشی بیهوده برای بقا! غافل از اینکه مبارزه در کف خیابان است. مبارزه در دل کارخانهها و معادن و پالایشگاهها است. احزابی که او میخواهد از صحنه بیرونشان کند، سالهاست که ریشه در وجب به وجب آن سرزمین دارند. مبارزه اینجاست!
سلاح این احزاب، مشتهای گره کرده و دستهای پینه بستهی زنان و مردان آزادیخواهی است که رژیم هرگز نمیتواند خلع کند.
هرچند وقوع این اتفاقات با شناختی که از ماهیت جمهوری اسلامی داریم قابل پیشبینی بود، اما نیک آن است که تلنگری باشد برای یافتن راهی جدید. گذر از شیوهای کلاسیک نه فقط برای بقا، بلکه برای پیروزی.
تمثیل زیر شاید تلنگر مقصود را نمایانتر کند:
” میگویند در روزگار قدیم چند جوان با پدرشان فقیرانه در روستایی زندگی میکردند و از دار دنیا تنها یک بُز داشتند. تمام درآمدشان از شیر آن بُز تامین میشد و کارشان تنها مواظبت از آن بُز بود. چشم امید داشتن به وجود آن بُز، باعث شده بود که دست به انجام کار دیگری نزنند و حال و روزشان همان باشد که بود.
احوال این خانواده به گوش پادشاه رسید و روزی وی با وزیر خود به خانهی آنها رفت. میزبان مجبور میشود بُز را سر ببرد و با آن از مهمانان خود پذیرایی کند. با رفتن مهمانان، آنان میمانند و آیندهای بدون بُز!
پس از آن جوانان آن خانه مجبور میشوند راهی جدید بیابند و از طریق آن روزگار خود را بگذرانند. از قضا کار آنها گرفت و روزگارشان رو به خوشی نهاد.”
این تمثیل میتواند این نکته را به ما بگوید که امید واهی بستن به یک راه موجود اما محدود، ما را از امتحان راههای دیگر منع میکند. راههایی که از میان آنها راهی به موفقیت وجود دارد.
مبارزه بخشی از زندگی است، یا بهتر آن است که بگوییم زندگی خود سراسر مبارزه است، اما آنچه که ما را تاکنون فقط زنده نگه داشته است، روشهای کلاسیک مبارزهای است که برای ما همان “بُز” قصه است. ما نمردهایم اما آنجای که باید باشیم نیستیم. ما محدود به امکانهایی هستیم که تاکنون برای صرفا بقای خود حفظ نمودیم. امکانهایی که ناممکن نیستند، اما محدود چرا!
حال که رژیم جمهوری اسلامی با دیپلماسی “مرغ من یکپا دارد” پا در کفش خلع سلاح و به خیال خود “اخراج” احزاب کُرد اپوزسیون در اقلیم کردستان کرده، عملا بخشی از امکان فعالیت و تبلیغ این احزاب دچار اخلال و مشکل کرده است. با پذیرش این واقعیت که احزاب کردستانی ریشه در عمق جامعه کردستان و تاریخ مبارزاتی آن دارند و پذیرش اینکه حفظ موقعیت ظاهری امروز این احزاب، همچون نماد مبارزاتی در این قطعه جغرافیایی، مهم و هدف است، اما تغییر تاکتیک مبارزاتی نه بخاطر ترس از رژیم هار “جمهوری اسلامی” بلکه برای جلوگیری از وقوع یک بحران انسانی برعلیه پناهندگان سیاسی ساکن در اردوگاههای این احزاب و همینطور حفظ امنیت و ثبات اقلیم کردستان چیزی است که این احزاب به انجام آن اقدام نمودهاند.
حال که تغییر و آرایش جدید اجتناب ناپذیر است، آیا وقت آن نرسیده که از تهدید فرصت بسازیم؟
آیا تاکتیک گذشته ما همان بُزی نبود که اکنون مجبور به سربریدن آن شدیم؟
پس بستن کمر همت و شروع فصل جدیدی از مبارزه نوین در دنیای امروزی نه تنها واجب و ضروری است، بلکه برای انجام آن نباید لحظهای درنگ کرد!
این به معنای تلاش برای حفظ تاکتیک قبل در شیوهای دیگر نیست، اما میتوان در معیت هم شیوههای جدید، امکانات نوین و اندیشههای تازه را در مبارزهی پیش رو در نظر داشت.
آنکه این شیوهها، امکانات و اندیشهها، چه هستند و چگونه باید در خدمت مبارزهی جدید ما برای رهایی قرار بگیرند، امری است که رهبری احزاب کردستان را در چالشی جدید محک خواهد زد.
در آخر این نکته بسیار حائز اهمیت است که رژیم دیکتاتور و ضد انسانی جمهوری اسلامی، در صورت وقوع هر احتمالی، مسئول مستقیم جان پناهندگانی است که اقلیم کردستان و اردوگاهها را مأمنی برای ادامه زندگی برگزیدند.
منبع: سایت اخبار روز