• Home
  • ستون آزاد
  • سه جسد جانباختگان حمید مرادی، چیاکو یوسفی نژاد و خبات امینی و یک کشور در آتش – الهام فتحی

سه جسد جانباختگان حمید مرادی، چیاکو یوسفی نژاد و خبات امینی و یک کشور در آتش – الهام فتحی

الهام فتحی سه جسد جانباختگان حمید مرادی،چیاکو یوسفی نژاد و خبات امینی و یک کشور در آتش

وقتی کوه آبیدر،یکی از نمادهای طبیعی سنندج در آتش می‌سوخت،نه فقط جنگل و خاک،بلکه پیکرهای انسانی نیز شعله‌ور شدند.حمید مرادی،چیاکو یوسفی‌نژاد و خبات امینی سه فعال دلسوز محیط زیست،قربانی همان آتشی شدند که سال‌هاست نه‌تنها طبیعت که جامعه را نیز می‌سوزاند:آتش بی‌تفاوتی،آتش سیاست‌های ضدزیست‌محیطی و آتش سرکوب سیستماتیک.


در رژیم جمهوری اسلامی،به‌ویژه در مناطق حاشیه‌ای و دارای مطالبات قومی مثل کردستان،هر نوع فعالیت مدنی،فعالیت در حوزه طبیعت و منابع زیستی بلافاصله با برچسب‌هایی چون برهم زدن نظم عمومی،همکاری با احزاب مخالف نظام یا حتی اقدام علیه امنیت ملی مواجه می‌شود.شایان ذکر است که این رویکرد از دهه ۱۳۶۰ تاکنون ادامه دارد.
در سال‌های اخیر،ده‌ها فعال محیط زیست در استان‌های کردستان،کرمانشاه،ایلام،آذربایجان غربی مورد تهدید،بازداشت یا احضار امنیتی قرار گرفته‌اند.در سال ۱۳۹۷ده‌ها فعال محیط زیست در مریوان و سروآباد به بهانه شرکت در مهار آتش‌سوزی جنگل‌ها بازداشت و بازجویی شدند.گزارش‌ها نشان می‌دهد برخی از آن‌ها در بازداشت تحت فشار برای امضای تعهد یا سکوت اجباری قرار گرفتند.ابراهیم عزیزی و شریف باجور دو فعال برجسته‌ی محیط زیست مریوان،در آتش‌سوزی جنگل‌های زاگرس در سال ۱۳۹۷ جان خود را از دست دادند.این مرگ‌ها نه‌تنها با واکنشی از سوی دولت مواجه نشد،بلکه حتی خانواده‌های آن‌ها نیز با فشار امنیتی روبرو شدند.شایان ذکر است که فعالیت‌های جمعی همچون پاکسازی کوه‌ها،اعتراض به سدسازی یا پویش‌های نه به آتش‌سوزی جنگل‌ها،توسط نهادهای امنیتی رصد و سرکوب می‌شود.در بسیاری از موارد،فعالان مجبور به ترک فعالیت یا مهاجرت می‌شوند.
آمار رسمی از کشته‌شدگان فعال محیط زیست شفاف نیست،اما تنها در فاصله سال‌های ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۳ بیشتر از ده ها نفر از فعالان محیط زیست در کردستان بر اثر آتش‌سوزی‌های مهار نشده،یا در حین خاموش‌سازی جان باخته‌اند.این آمار شامل افرادی‌ست که بدون هیچ‌گونه تجهیزات و تنها با دستان خالی،برای نجات طبیعت سرزمین‌شان تلاش کردند.در هیچ‌کدام از این موارد،دولت مسئولیتی نپذیرفته یا حتی گزارشی شفاف منتشر نکرده است.در بسیاری از موارد،قربانیان هیچ نوع بیمه یا حمایت قانونی ندارند و خانواده‌های‌شان از بیم فشار،سکوت می‌کنند.گفتنی است که هیچ گزارش مستقل ملی درباره علل این آتش‌سوزی‌ها یا نحوه مدیریت آن‌ها منتشر نشده و پاسخ دولت اغلب سکوت یا اتهام‌زنی به عوامل ناشناس بوده است.
چگونه می‌توان سوگواری برای این جان‌های عزیز را به آگاهی سیاسی و تحلیل اجتماعی بدل کرد؟در نخستین واکنش‌ها به مرگ این سه فعال،برخی رسانه‌های رسمی و نیمه‌رسمی تلاش کردند تا این رویداد را به یک حادثه طبیعی تقلیل دهند.این همان سیاست همیشگی‌ست:حذف ریشه‌های ساختاری و سیاسی فاجعه و در عوض،تقلیل موضوع به سطح حادثه‌ای تلخ.اما پرسش اینجاست:چرا خاموش کردن آتش‌سوزی آن هم با دستان خالی،وظیفه‌ی شهروندان شده است،دولت کجاست،بودجه‌های مقابله با بحران‌های محیط زیستی کجا هزینه می‌شوند،چرا هیچگونه تجهیزات حرفه‌ای،هیچ بالگرد امدادی و حتی ساده‌ترین امکانات اولیه در اختیار این فعالان قرار نگرفت؟سیاست‌زدایی از مرگ،همان سازوکار همیشگی حاکمیت برای فرار از مسئولیت است.اما مرگ حمید مرادی،چیاکو یوسف نژاد و خبات امینی نه یک حادثه،که یک نتیجه است؛نتیجه‌ی سال‌ها بی‌توجهی به اقلیم،به مردم کردستان و به فعالان مدنی.
در کردستان،فعال محیط زیست بودن،تنها به معنای علاقه به درخت و کوه نیست.این فعالیت،معنا و کارکردی سیاسی می‌یابد:دفاع از حق مردم برای تنفس،برای دسترسی به آب و زمین و برای زندگی در محیطی پاک.همین معنای سیاسی،فعالان را در معرض سرکوب دائمی قرار می‌دهد.
حمید مرادی نه فقط یک فعال محیط زیست،بلکه وکیلی شریف بود که سال‌ها در دفاع از حقوق مردم کردستان فعالیت کرد.این سه جانباخته بخشی از نسلی بودند که می‌دانست حفاظت از طبیعت،بدون مبارزه با ساختارهای ناعادلانه ممکن نیست.آتش فقط در کوه آبیدر نبود؛آتش در نهادها و قوانین ماست،در نادیده گرفتن اقلیت‌ها،در بی‌حقوقی مردم مناطق حاشیه‌ای و در انکار بحران اقلیمی به‌عنوان مسئله‌ای سیاسی.
محیط زیست نه فقط موضوعی علمی یا اقتصادی،بلکه مسئله‌ای جنسیتی نیز هست.زنان،به‌ویژه در مناطق حاشیه‌ای چون کردستان،بیشترین تأثیر را از تخریب منابع طبیعی،تغییرات اقلیمی و بی‌عدالتی‌های زیست‌محیطی می‌پذیرند.وقتی کوه می‌سوزد،زنانی که با آن کوه زندگی کرده‌اند،نیز می‌سوزند؛زنانی که آب را از چشمه می‌آورند،با جنگل دارو درست می‌کنند و با خاک نان می‌پزند.جنبش محیط زیستی در ایران و به‌ویژه در کردستان بدون زنان نه شکل می‌گیرد و نه دوام می‌آورد.اما زنان همچنان نادیده گرفته می‌شوند؛نه در تصمیم‌گیری‌ها،نه در مدیریت بحران‌ها،نه در پوشش رسانه‌ای.تحلیل این فاجعه بدون دیدن چهره‌ی زنانه مقاومت در کردستان،ناقص خواهد بود.
آتش‌سوزی آبیدر صرفاً نتیجه بی‌احتیاطی یا گرمای هوا نبود.یکی از دلایل اصلی آتش‌سوزی‌های مکرر در مناطق کردنشین،نظامی‌سازی گسترده این مناطق است.مین‌گذاری،مانورهای نظامی، حضور دائمی نیروهای امنیتی و محدودیت‌های تردد،همگی بخشی از رژیم امنیتی‌ای هستند که نه‌فقط انسان که محیط زیست را نیز نابود می‌کند.در کنار این،پروژه‌های عمرانی بدون ارزیابی‌های محیط‌زیستی،سدسازی‌های بی‌رویه و غارت منابع طبیعی به نام توسعه،همه در چارچوب منطق سرمایه‌داری وابسته و نفت‌محور جمهوری اسلامی قرار دارند.در این چارچوب،طبیعت منبع سود است،نه جزیی از زیست جهان.اینجاست که جنبش محیط زیست باید به یک جنبش ضدسرمایه‌داری بدل شود و دقیقاً به همین دلیل است که سرکوب می‌شود.
دولت ایران نه‌تنها فاقد برنامه ملی مقابله با گرمایش زمین است،بلکه با سیاست انکار و مقصرسازی مردم،هرگونه پاسخ‌گویی را از خود سلب می‌کند.در سال‌های اخیر،حتی بودجه سازمان محیط زیست کاهش یافته و برنامه‌ای برای انرژی‌های تجدیدپذیر وجود ندارد.فجایع طبیعی بهانه‌ای برای سرزنش مردم محلی و نه بازبینی سیاست‌های ویرانگر حکومتی‌ست.
طبق گزارش منابع مستقل،سالانه بیش از ۱۲ هزار هکتار از جنگل‌های زاگرس به‌دلیل آتش‌سوزی،پروژه‌های عمرانی یا جنگل‌خواری از بین می‌رود.نبود سیاست‌های پایدار باعث شده حریق‌ها بدون مدیریت،هر ساله گسترده‌تر شوند.سدهایی همچون گتوند،ایلام یا پروژه‌های سدسازی در زاب کوچک،بدون ارزیابی زیست‌محیطی ساخته شدند.این پروژه‌ها جریان طبیعی رودخانه‌ها را تغییر داده‌اند،تالاب‌ها را خشک کرده و بافت زندگی مردم محلی را نابود کرده‌اند.ایران فاقد یک نقشه ملی مقابله با پیامدهای تغییر اقلیم است.نبود سرمایه‌گذاری در انرژی‌های تجدیدپذیر،ناکارآمدی سیستم‌های هشدار سریع و نادیده‌گرفتن دانش بومی از جمله نشانه‌های این فقدان است.
ما باید خودمان روایت کنیم که چیاکو کی بود،خبات چه کرد و حمید چگونه زندگی کرد.باید مرگ این عزیزان را از دام فراموشی نجات دهیم و آن را به بخشی از تاریخ مقاومت در کردستان بدل سازیم.برای این کار،به رسانه‌های مردمی،به نوشتن،به خاطره‌سازی و مستندسازی نیاز داریم.روایت‌گری فمینیستی،دقیقاً در همین‌جا معنا می‌یابد:در برهم زدن سکوت،در احضار خاطره‌های خاموش‌شده و در یادآوری اینکه مرگ این فعالان،محصول سیاست‌های مشخص است،نه سرنوشت کور.در تحلیل مرگ چیاکو،خبات و حمید باید تأکید کرد که آنان قربانیان یک فاجعه زیست‌محیطی صرف نیستند،بلکه قربانیان یک سیاست امنیتی ضدزیست‌محیطی هستند.این سیاست،محیط زیست را ابزار سرکوب و طبیعت را میدان کنترل نظامی می‌بیند.فقدان برنامه‌ریزی علمی و مشارکت مردمی،بحران را به فاجعه انسانی تبدیل کرده است.
کوه آبیدر سوخت و با آن پیکرهای چیاکو،خبات و حمید.اما چیزی که بهتر است نسوزد،امید ما به تغییر و قدرت مقاومت جمعی ماست.دفاع از محیط زیست یعنی دفاع از زندگی،زندگی زنان،اقلیت‌ها،فرودستان.مرگ این سه نفر راه آزادی باید به نقطه‌ای برای آغاز باشد:برای ساخت شبکه‌های همبستگی،برای فشار بر نهادهای مسئول و برای ایجاد جنبشی اعتراضی و مردمی علیه تخریب سیستماتیک زیست‌جهان‌.فعالان حقوق زنان،فعالان اقلیمی و انسان‌های دغدغه‌مند،باید این سوگ را به کنش بدل کنیم.تنها آنگاه است که شعله‌های آتش دیگر به خاکستر مطلق بدل نمی‌شوند؛بلکه خاکستر آن‌ها،زمین را برای جوانه‌هایی تازه آماده خواهد کرد.

سه جسد جانباختگان حمید مرادی، چیاکو یوسفی نژاد و خبات امینی و یک کشور در آتش - الهام فتحی - روژمان | Rojman | جدیدترین اخبار ایران، جهان و کردستان