بوکان، ۲۷ آبان ۱۴۰۱ – شب ۲۷ آبان، شهرستان بوکان در اوج ناآرامیها قرار گرفت و حکومتی که این شب را «پاکسازی شهر بوکان» نامید، دست به اقدامی زد که زندگی خانواده عثمان مامه را برای همیشه دگرگون کرد.

عثمان مامه، شهروندی عادی و کارگر ساختمانی اهل بوکان، در مسیر بازگشت به خانه از منطقه علیآباد ناپدید شد و دیگر هیچ نشانهای از او یافت نشد. آخرین تماس تلفنی او با خانواده ساعت ۱۲:۳۰ نیمهشب بود؛ تماس کوتاه و سادهای که پس از آن گوشی وی از دسترس خارج شد و طبق روایت خانواده، توسط نیروهای دولتی بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل گردید.
تلاش خانواده برای پیگیری سرنوشت عثمان مامه با بنبست مواجه شد. مراجعه به اداره آگاهی، بیمارستانها، نهادهای امنیتی و دیگر مراجع رسمی هیچ نتیجهای نداشت و تنها از طریق منابع غیررسمی محدود، اطلاعات اندکی به خانواده رسید که دریافت آنها مستلزم صرف هزینههای مالی و روحی سنگین بود. هر بار که خانواده سعی میکردند حقیقت را پیگیری کنند، با تهدید، بازجویی و فشارهای روانی مواجه میشدند.
اردلان مامه، فرزند خانواده، در مسیر اطلاعرسانی و رسانهای کردن ناپدیدسازی پدر، بیش از ۱۵ بار به نهادهای امنیتی احضار شد و با تهدید، ضربوشتم و فشار روانی روبهرو گردید. نیروهای امنیتی به او هشدار دادند که اگر پیگیری کند، ممکن است سرنوشت مشابه پدرش داشته باشد. حضور دائمی نهادهای امنیتی، تماسهای تهدیدآمیز و نظارت نزدیک بر خانواده باعث شد زندگی روزمره آنها عملاً متوقف شود و هر تلاش برای پیگیری حقیقت با موانع شدید روبهرو گردد.

ماجرا تنها به اردلان محدود نماند. شهین عبدالقادری، همسر عثمان و مادر دو فرزند، در مسیر بازگشت به خانه پدری همسر خود، در خودروی شخصی هدف شلیک گلوله ساچمهای قرار گرفت. بخشی از ساچمهها به سر او اصابت کرد، گوش راستش از بین رفت و آسیبهای جدی به صورت و چشم او وارد شد. با وجود داشتن بیمه و حق درمان، نیروهای امنیتی مانع مداوای فوری وی شدند و خانواده مجبور شد او را به بیمارستان شهر مجاور منتقل کند. حتی پس از بستری شدن، شهین بارها تحت بازجویی و تهدید قرار گرفت و هزینههای درمان او به صورت آزاد محاسبه شد. تا امروز، او هنوز با درد شدید و ناتوانی ناشی از ساچمهها و آسیبهای وارد شده زندگی میکند و شبها نمیتواند بخوابد.
در پی ناپدیدسازی عثمان و حمله به همسرش، خانواده مجبور شدند زندگی روزمره خود در ایران را رها کرده و با عبور از مرزهای خطرناک، کشور را ترک کنند. عثمان مامه در این مدت از داشتن ابتداییترین حقوق فردی مانند حق تماس، حق ملاقات و حق داشتن وکیل محروم بود و خانواده تحت فشار شدید اقتصادی، روانی و اجتماعی قرار گرفتند. حتی آخرین پیگیریهای دادستانی به خانواده اعلام کرده است که اگر عثمان فوت کند، اطلاع خواهند داد، اما وضعیت فعلی او همچنان نامعلوم است.
این پرونده، نمونهای روشن از تأثیر سرکوب و ناپدیدسازی بر زندگی یک خانواده است؛ جایی که یک اقدام امنیتی گسترده، نه تنها جان یک شهروند را هدف قرار میدهد، بلکه کل ساختار خانواده را تحت فشار و فروپاشی قرار میدهد. تأثیرات اجتماعی و روانی چنین سرکوبها فراتر از فرد قربانی است؛ فرزند، والدین و اطرافیان او باید هزینههای سنگین اقتصادی، روانی و اجتماعی را بپردازند.
اردلان مامه، با ترک کشور و در شرایط مهاجرت، اکنون صدای خانوادهای است که سرنوشت پدرشان نامعلوم مانده است و مادر خانواده با جراحت و درد فراق همسر زندگی را میگذراند .
روایت او و وضعیت همسرش شهین، نه تنها داستان یک فقدان شخصی، بلکه تصویر روشنی از فشارهای اجتماعی و روانی در شرایط سرکوب گسترده است؛ جایی که زندگی روزمره، امنیت فردی و آرامش روانی خانوادهها قربانی تصمیمات امنیتی و خشونت حکومتی میشود.