مدرسه به‌مثابه ظرف مقاومت و رهایی – جعفر ابراهیمی

مدرسه به‌مثابه ظرف مقاومت و رهایی – جعفر ابراهیمی

به‌مثابه ظرف مقاومت و رهایی جعفر ابراهیمی

تا پیش از طرح اشکال مقاومت و سویه رهایی‌بخش مدرسه، دو رویکرد غالب و متضاد در مورد کارکرد مدرسه وجود داشت. در یک‌طرف کارکردگرایان و محافظه‌کاران قرار داشتند که معتقد بودند/هستند که «کارکرد و وظیفه اصلی مدارس جامعه‌پذیری کودکان» است. در این نگاه ارزش‌های فرهنگی جامعه باید از طریق مدرسه از نسلی به نسل دیگر منتقل گردد. مدرسه در این رویکرد نقش مهمی در نظم بخشیدن به جامعه دارد. آنان مدعی هستند که مدرسه با الگوهای محافظه‌کارانه ظرفیت مناسبی برای رشد دموکراسی و شایسته‌سالاری است طرفداران آموزش‌وپرورش لیبرالی نیز در این موضع با محافظه‌کاران هم‌عقیده هستند آنان بر وجه خنثی بودن آموزش و مدرسه تأکید می‌کنند و از همین منظر مدرسه را ابزاری برای ارتقای طبقاتی می‌دانند.

در مقابل بخشی از صاحب‌نظران رادیکال و مارکسیست با طرح پرسش‌های بنیادین این دیدگاه را به چالش کشیده‌اند. آن‌ها معتقدند کودکان با توجه به اینکه از کدام طبقه اجتماعی هستند و به چه میزان به امکانات و فرصت‌های آموزشی دسترسی دارند می‌توانند از طریق مدرسه به موقعیت‌های شغلی بهتر دست پیدا نمایند. آن‌ها بر این عقیده هستند که مدارس نه‌تنها خنثی نیستند بلکه به‌شدت تحت تأثیر ایدئولوژی طبقه مسلط قرار دارند. آن‌ها این بحث را مطرح می‌کنند که در ساختار اقتصادی سرمایه‌داری این مناسبات سود و بازار است که به مدرسه جهت می‌دهد. آنان این پرسش کلیدی را مطرح می‌کنند که در مدرسه قرار است دانش کدام طبقه و چگونه تدریس شود و مدرسه قرار است فرهنگ کدام طبقه را حفظ و منتقل نماید؟ آنان معتقدند «کارکرد مدرسه بازتولید نابرابری» است و ازآنجایی‌که زیربنا و اقتصاد را اصل قرار می‌دهند عاملیتی برای عرصه‌های فرهنگی قائل نیستند پس امیدی به تغییر از درون نهادهای فرهنگی ازجمله مدرسه ندارند. لویی آلتوسر نظریه‌پرداز برجسته مارکسیست در این طیف قرار دارد.

اما صاحب‌نظرانی در ادامه سنت رادیکال و مارکسیستی وجود دارند که ضمن پذیرش اینکه «کارکرد مدرسه بازتولید نابرابری است» رویکرد پیشینیان را موردانتقاد قرار داده و وجه «رهایی‌بخش» و «فرم‌های مقاومت» در مدرسه را مورد تأکید قرار می‌دهند. مایکل اپل که در این حوزه به بررسی نقش «ایدئولوژی و برنامه درسی» و رابطه «قدرت و آموزش‌وپرورش» پرداخته است مدرسه را نهاد بازتولید کننده صرف تلقی نمی‌کند در این رویکرد دانش آموزان و معلمان منفعل نیستند و در برابر پیام‌های آشکار و پنهان ایدئولوژیک می‌توانند مقاومت کنند.

پس از جنبش ژینا و به دنبال اعتراضات در پاییز ١٤٠١، مدارس نقش کلیدی در گسترش و تداوم جنبش ایفا نمودند. دانش آموزان به‌یک‌باره به یکی از اصلی‌ترین نیروهای اعتراض تبدیل شدند. مدرسه به ظرفی برای هماهنگی، سازمان‌دهی برای اعتراض خیابانی تبدیل شد و نیروهای سرکوبگر درون نظام آموزشی و مدرسه ابتکار عمل را از دست دادند. عاملیت مدرسه و دانش آموزان در تداوم و گسترش یک جنبش سراسری و رادیکال نشان داد که مدرسه قادر است به فرم‌های فرهنگی مقاومت معنا ببخشد. کسانی که از حضور گسترده دانش آموزان و همراهی معلمان پیشرو انگشت تعجب به دهان گرفتند یا کسانی بودند که از مدرسه نقش جامعه‌پذیری داشتند یا مدرسه را صرفاً نهادی بازتولید کننده سلطه تلقی می‌کردند.

نکته مهم در این مورد آن است که آنچه در پاییز ١٤٠١ در مدارس رخ داد این است که دانش آموزان در یک‌لحظه دچار تحول آنی نشدند هرچند اعتراضات رادیکال جنبش که به قول آصف بیات وارد اپیزود انقلابی شده بود کنشگری آنان را تسریع و ظرفیت اعتراضی را بالفعل نمود. باید ریشه‌های این کنشگری را در فرم‌های به‌ظاهر ساده و پیش‌پاافتاده مقاومت در درون مدرسه درگذشته جستجو نمود.

بعد از انقلاب ٥٧  همواره مسئله حجاب اجباری یک مسئله مهم بوده است و پوشش و آرایش در مدارس دخترانه همواره یک چالش جدی برای مدیران مدارس بوده که می‌کوشیدند آیین‌نامه‌های انضباطی را با دقت به‌صورت سرکوبگرانه اعمال نمایند. به همان میزان که سرکوب گسترش می‌یافت شاهد رشد اعتراضات -به‌خصوص در دهه ٩٠ – دانش آموزان دختر و معلمان زن به حجاب اجباری بودیم.

بخشی از تنبیه و اخطار به دختران و احضار والدین آنان در طی هرسال تحصیلی مربوط  به مقاومت فردی و جمعی دختران به حجاب اجباری بوده است. نمره انضباط پایین، تحقیر و جابه‌جایی و حتی اخراج، بخشی از سیاست سرکوب دختران در مدارس بود و دفاتر انضباطی هر مدرسه دخترانه سند گویایی در مورد سرکوب و مقاومت دختران است. معلمان زنی که همسو با آیین‌نامه‌های انضباطی حجاب را رعایت نمی‌کردند بارها به حراست‌ها و هیئت‌های تخلف احضار می‌شدند و چه‌بسا در سکوت و بی‌خبری اخراج، تبعید یا دچار کاهش حقوق  و دستمزد می‌شدند.

به‌عنوان نمونه طرح این مسئله که در مدارس دخترانه چرا حجاب باید اجباری شود ازآنجا ناشی می‌شد که بسیاری از دختران حاضر به رعایت حجاب با الگوی مطلوب نبودند. یکدست‌سازی از طریق لباس فرم یک ابزار سرکوبگرانه بود که دختران به آن تن نمی‌دادند و اگر موفق نمی‌شدند آن را کامل حذف کنند، روپوش و مقنعه را آن‌گونه که دلشان می‌خواست می‌پوشیدند. آرایش می‌کردند و پیام‌های اخلاقی و پرورشی حاملان گفتمان پرورشی را با بی‌توجهی، تیکه پراکنی یا متلک پاسخ می‌دادند. این‌ها فقط گوشه کوچکی از فرم‌های به‌ظاهر ساده اما مهم مقاومت در مدارس دخترانه است که جای تحقیق و پژوهش دارد.

در مدارس پسرانه نیز گفتمان پرورشی و تربیتی که به دنبال رام کردن کودکان است با چالش جدی روبرو شده و شکست‌خورده است. پسران آن‌گونه لباس می‌پوشند که دوست دارند و موهای خود را طوری آرایش می‌کنند که اغلب مورد تأیید مربیان پرورشی و مدیران نیست. آنان تنبیه می‌شوند اما دست به مقاومت می‌زنند اگر دهه ٦٠ قیچی کردن موی ما در مدارس امری عادی بود امروز اگر ناظمی دست به این کار بزند رسوا می‌شود حتماً آن ویدئوی سال ١٤٠٠ را به یاد دارید جایی که یک ناظم برای توجیه عمل زشت قیچی کردن موهای دانش آموزان مجبور شد در مقابل همه موهای خود را قیچی کند.

Related posts